Monday, September 3, 2007

سکس من و بابام و خواهرم - 3

یهو یه جیغی کشیدیم که خوده بابا جا خورد گفت چیه بابا انگار دزد دیدین یا دراکولا . مهسا که تازه به خودش اومده بود گفت دزد که نه اما صاحب دراکولا رو دیدیم . که این حرفش با یه بیشگون من همراه بود . یه جیغ بنفش کشید و گفت تو چیزه دیگه میبینی ؟ من که همون دراکولای بابا رو میبینم و الهی قربونش برم.
بابایی گفت مثل اینکه خواهرت هنوز از دودول باباییش میترسه اره ؟ که گفتم نه اتفاقا تازه باهاشم دوست شدم . میخوام باخودمم ببرمش گردش . که بابایی اومد دم وان واستاد و من و از پشت بغل کرد و شروع کرد گردنم و بوس کردن و سینه هام رو بادستاش گرفته بود و مالش میداد . مهسا گفت هو تا این پدر دختر میرسن به هم اصلا منو یادشون میره اصلا باهاتون قهرم . بابام گفت نه عزیزم قهر نکن این دفعه میخوام هردوتاتون رو با هم بکنم که نگین من بابای بدی هستم.

مهسا گفت اخ جون و همونجوی که تو وان بود اومد سمت بابا و از تو وان کیر بابایی رو کرد تو دهنش . و شرو کرد براش ساک زدن . منم سرم رو برگردوندم و شروع کردم لبای بابا و زبونش رو خوردن . بابا کم کم اومد پایین و سینه هام رو کرد تو دهنش و اونا رو مک میزد . من حسابی حشری شده بودم و حالم دست خودم نبود . مهسا هم داشت به سرعت کیر بابایی رو میکرد تو دهنش و اون لیس میزد . بابا یکی از پاهامو گرفت و گذاشت لب وان و اون یکی پایین . یکمی منو خم کرد و کونم رو داد بالا کمرمم تا اونجا که میشد داد پایین تا حسابی کونم قمبل بشه براش . مهسا هم این حالتو که دید اومد زیرم و از تو همون وان شروع کرد کسم رو بخوره . بابا هم نشست پشت سرم و شروع کرد با دهن و زبونش کونم رو لیس بزنه . وای چه حالی بود یکی از جلو و یکی از عقب داشت کس و کونم رو میخورد .
بابایی انگشتش رو کرد توی دهنم من که چشمام بسته بود تو فکرم یک کیرو در نظر گرفتم و انگشتش رو میخوردم . خیلی لذت بخش بود . بابا وقتی حسابی کونم رو خورد اول با انگشت حسابی کونم رو ماساژ داد بعد دوتا انگشتی کرد تو کونم . چون تازه کون داده بودم درد زیادی نداشت اما با سوزش همراه بود . داشتم خودم رو اماده میکردم که از کون الانه که بدم . مهسا هم داشت حسابی کسم رو میخورد . سینه هام رو هم با دستاش گرفته بود و هر از گاهی یک فشار محکم میداد که خیلی بهم حال میداد . بابا بلند شد و پشت سرم واستاد . فهمیدم الانه که باید دوباره کیر خوش فرم و کلفت بابا رو تو کونم حس کنم . خیلی دلم میخواست اون کیر رو از جلو تو کسم داشتم . اما هیف نمیشد .
مهسا از زیرم بلند شد و اونم اومد روی سنگ حمام که کنار وان بود خوابید . و کونش رو داد بالا خودش شرو کرد با کس و کونش بازی کردن منم با دیدن این صحنه بیشتر حشری شدم . یک نگاه کردم به ایینه قدی که تو حمام داشتیم و از چیی که دیدم حسابی داشتم لذت میبردم خودم بودم که داشتم به مرده خوش هیکل و سکسی کون میدادم و لذت وقتی بیشتر بود که اون مرد غریبه نبود . باباییم بود بابای مهربونم که نذاشته بود دخترش تو حسرت کیر بمونه.
بابا حسابی کیرش رو رو کس و کونم مالش میداد و منو حشری میکرد خیلی لذت داشت کیر بابا که می اومد رو کسم یه لحظه نفسم ت و سینه حبس میشد . یهو دیدم داره کیرشو میکنه تو کونم یکم اومدم جلو بابا دستاش رو گذاشت سره شونم و منو گرفت منم که نمیخواستم یهو کیرش رو بکنه تو کونم با دستم کیرش رو گرفتم که هم هدایتش کنم تو کونم هم اینکه نزارم به سرعت همشو بکنه تو کونم که جر بخورم .
همونجور یکمی کرد تو کونم وای کونم باز شده بود و داشت یواش یواش جر میخورد گفتم بابا خیلی درد داره اونم رفت از تو رختکن کرم اورد و دوباره کونم و کیرش رو ماساژ داد وقتی حسابی چربه چرب شد دوباره به همون حالت کیرش رو گذاشت دم کونم این دفعه خیلی دردش کمتر شده بود . و شروع کرد کیرش رو بکنه تو کونم وای کیرش هنوز تا نصفه نکرده بود تو کونم و هی درش می اورد و دوباره میکردش تو کونم این حرکتش خیلی بهم حال میداد . شروع کرد تلمبه زدن و کیرش هربار بیشتر میرفت تو کونم و تلمبه میزد و من ناله میکردم و ازش میخواستم حسابی کنو بکن . اونم حر دخترش رو گوش میکرد و حسابی تو کونم تلمبه میزد و داشتم از حال میرفتم که دیدم کیرش رو از تو کونم در اورد و رفت سراغ مهسا . مهسا هم دیدم به پشت خوابید و پاهاش رو گرفت بالا مثل ادمی که میخواد از کس بده . من یه لحظه موندم گفتم نکنه دیونه شدن و میخوان از کس بکنن .
مهسا یه هیکل خیلی گوشتی و خوبی داشت سینه هاش همونجور که گفتم حدود شصت شده بود و کون خیلی بزرگی داشت و هرکی که اون نمیشناخت فکر میکرد که از منم بزرگتره .
تو همین وضعیت دیدم بابایی روفت جلوش واستاد وپاهای مهسا رو حسابی داد بالا جوری که کونش معلوم شد وای این حالت و هچ جا ندیده بودم . مهسا هم همونجور با دستاش لای کونش رو باز کرد و با یکی از دستاش کیر بابا رو گرفت و بردش سمت کونش . باباهم چون باید پاهای مهسا رو میگرفت که پایین نیاد مهسا خودش کیره اون گرفت و بردش سمت سوراخ کونش . بابا هم با یک حرکت کیرش رو کرد تو کون مهسا و مهسا گفت جوووووون این کیره باباییه که تو کونمه هاااا جون بابای خوبم دخترت رو بکن جر بده منو جلوی ابجیم میخوام ببینه باباش چه جوری دختر کوچولوشو میکنه. بابا هم با این حرفا بیشتر حشری میشد و کیرش رو محکم کرد تو کونش اونم هی جیغ میزد و از بابا میخواست که بیشتر بکنتش. بابا هم نامردی نمیکرد و حسابی میکرد اونو . تا دیدم مثل اینکه بابا داره ابش میاد کیرش رو از کون مهسا در اورد و گفت بیاید اگه ابه باباتون رو میخواین بخورینش . منو مهسا هم سریع نشستیم جلوی بابا و بابا شروع کرد با دستش جلق زدن و منو مهسا هم هر از گاهی کیرش رو میکردیم تو دهنمون و براش ساک میزدیم . یهو بابا یه اه کشید و شروع کرد ابشو بپاشه تو صورتمون . خیلی جالب بود اب بابا روی صورتامون داشت سر میخورد و دائم اه میکشید و میگفت جون به این دوتا دختره جندم جووون که شماهام مثل مامانتون حشری هستین و باباییتون رو از کمر میندازین . اب بابا که رو صورتامون خالی شد منو مهسا شروع کردیم لب و صورت همدیگه رو لیس بزنیم و همدیگه رو بخوریم بابا هم رفت زیر دوش و خودشو شست اما من و مهسا که ارضا نشده بودیم 69 رو هم خوابیدیم روی سنگ حمام و شروع کردیم با یک انگشت میکردیم تو کونمون و با دهنمون هم کس همیدگه رو میخوردیم . چون هردومون کوچیک بودیم موی خیلی کمی بدنمون داشت و کس مهسا هم خیلی صاف بود . حسابی خوردیم همدیگه رو تا ارضا شدیم . بابا همون لحظه دره حمام رو باز کرد و گفت بچه ها زود بیاین بیرون اماده شین شب بریم بیرون غذا بخوریم که بعدش میایم حسابی شارژ باشیم . ما هم سریع خودمون رو شستیم و از هم یک لب جانانه گرفتیم و همونجور لخت اومدیم بیرون و خودمون رو خشک کردیم . دیگه حیا و خجالت توی خونه ما معنی نداشت . بابا رفت سراغ تلفن و یک زنگ زد به مامان . مامان هم سراغ ما رو گرفت و بابا گفت مگه من میزارم به دوتا دختره گلم بد بگذره ؟؟؟ حسابی این چند روزه بهشون میرسم تا یه موقع دلتنگی نکنن . ما هم از دور برا بابایی بوس فرستادیم و اماده شدیم بریم بیرون ….

No comments: