Monday, September 3, 2007

سکس من و بابام و خواهرم - 2

همونجوری خوابم برد نمیدونم چند ساعت اما وقتی چشمام رو باز کردم دیدم رو تخت خوابیدم و مهسا هم روی زمین ولو خوابیده خبری هم از بابا نیستش احساس سوزش عجیبی میکردم نمیتونستم بلند شم همه چی مثل یک خواب بود اما چه خواب لذت بخش و همینطور دردناکی بود . دستم رو گذاشتم رو کونم دیدم سوراخ کونم بد جوری میسوزه یکم باهاش بازی کردم و مالشش دادم تا بتونم حداقل رو کونم بشینم . خلاصه به هزار مکافات بلند شدم و رفتم ببینم بابا کجاست هرچی نگاه کردم نبود گفتم خب رفته بیرون . اومدم تو اشپزخون و یکم شربت درست کردم و خوردم . برگشتم سر وقت مهسا دیدم اونم که لخت ولو شده رو زمین . اومدم نزدیکش نشستم دیدم اونم سوراخ کونش بازه بازه و یکمی هم اب دور سوراخ کونش خشک شده روی . خیلی داشتم لذت میبردم از کاری که کرده بودم اما مهسای کثافت قبل من کونش فتح شده بود اونم توسط بابایی .

رفتم حمام و یکمی به خودم رسیدم حدس میزدم شب باز هوس کیر کنم و اونم چه کیری .
داخل حمام بودم که دیدم یکی میزنه به در . رفتم نگا کردم دیدم مهساس میگه میخواد بیاد حمام . منم درو براش باز کردم اومد تو . لباس که تنش نبود و تلو تلو اومد و منو هل داد کنار گفت میخوام برم تو وان بخوابم خیلی کونم درد میکنه . بهش گفتم تو کی به بابا از کون دادی گفت بعد اینکه تو خوابت برد بابایی هم دراز کشید منم بی نصیب مونده بودم از کیر رفتم سر وقت کیر بابا و باهاش بازی کردم اونم دوباره راست کرد و اومد سروقته من . گفت چه جوری میخوای بکنمت گفتم مثل وقتی تو رو کرد . اونم یه بالش اورد گذاشت زیر شکمم و کونم رو داد بالا و از اونجایی که بنده زودتر طعم کیر بابا رو تو کونم چشیده بودم خیلی با لذت بیشتری کیر بابا رو داخل کونم حس کردم و مثل توی الاغ اینهمه جیغ و داد نکردم . بابا اینقدهر قشنگ تلمبه میزد که من داشتم میمردم . حسابی تلمبه زدنش رو سریع کرد اما چون یه دوباری ابش اومده بود خیلی طول کشید تا ابش بیاد . منم همزمان که داشتم از کون میدادم کسم رو هم با دستم میمالیدم . ارضا شدم و بابا هم فهمید گفت خب تو که ارضا شدی میمونم من منم بر عکس به کمر خوابیدم و جوری که سرم زیر کیر بابا بود بابا هم همون حالتی که نشسته بود و منو از کون میکرد حالتشو تغییر نداد و سر کیرش رو داد پایین و منم از زیر کیرشو میخوردم . تا نزدیک ارضا شدنش شد گفت ابمو چیکار کنم گفتم بریزش تو کونم اونم منو برگردوند و دوباره سره کیرش رو کرد تو کونم وای که چه لذتی داشت واقعا دوست داشتنی بود حسه اینکه بابا داره میکنتت و ابش رو تو کونت خالی میکنه دیدم داره نفس های عمیقی میکشه فهمیدم داره ابش میاد منم حسابی کونم رو سمتش قمبل کردم اونم همچین میزد تو کونم که واقعا داشتم جر میخوردم . تا ابش اومد و همش رو تو کونم خالی کرد و هی میگفت جان کون دخترم رو جر دادم . جان این دختر منه که بهم کون داده . قربون کس و کون دخترام برم که کیر بابایی شون رو به این قشنگی تو کوس و کونشون جا میدن . ای اب باباته که تو کونته . منم که خیلی حال کرده بودم همش میگفتم جون بابایی دخترتو کردی و خوب بود خوب بهت کون دادم . ...
بعد همونجا تو بغلش خوابم برد و نفهمیدم کی بیدار شدم دیدم تو نیستی و صدای اب میاد گفتم نکنه با بابا اومدین حموم . پس بابا کجاست ؟ گفتم نمیدونم . بعد گفتم مهسا یه چیزی بپرسم ؟ گفت نه خسته ام بیخیال بزار میخوام تو همین وان یکمی دراز بکشم . راستی کون تو نمیسوزه گفتم از دو جهت چرا ! گفت از دوجهت یعنی چی ؟ گفتم هم از اینکه کیر بابا رفت تو کونم عجیب کونم سوزش داره اما خیلی حال میده هم از اینکه تو قبل من کیر خوردی کونم داره میسوزه و رفتم سینه هاش رو که تقریبا داشت سایز 60 میشد رو محکم گرفتم و بهش گفتم کثافت تنها تنها هم کیر میخوری و تنها ابجیت رو بی نصیب میزاری ؟ گفتش حالا که بی نصیب نموندی . همونجور که دستم رو سینه هاش بود اومدم توی وان و روش دراز کشیدم و گفتم میدونستی خیلی دوستت دارم اونم گفت مهم نیست . گفتم خیلی بدجنسی مهسا . خیلی زبون داری هااا . بعد شرو کردم ازش لب گرفتن . سینه و گردنش رو خوردم . مهسا گفت تو بچه کیری که خوردی بس نبود هنوز سیر نشدی . گفتم من هیچوقت از سکس خسته نمیشم . اونم بیکار ننشست و شرو کرد لبامو خوردن و با اون دستش کسم رو که الان قشنگ روی کس خودش بود میمالید خیلی لذت بخش بود توی اب انجام این حرکت . تو همین حسو حال بودیم و داشتیم و کوس و کون همدیگه ور میرفتیم منم چشمام رو بستم و دوباره رفتم تو فکر سکس بابام و داشتم حال میکردم . تو همین حالا بودیم که حس کردم یه صداهایی میاد . اما دقت نکردم و همونجوری اومدم لای پای مهسا و کسش رو دادم بالا که از توی اب بیاد بیرون و راحت بتونم بخورمش . کسش رو دادم بالا و سرم رو بردم لای کش و شرو کردم به خوردنش اونم سرمو فشار میداد سمت کسش و اه و اوه میکرد . یه لحضه یه سایه افتاد رو بدن مهسا ترسیدم سرمو بالا کردم دیدم بابایی لخت وایساده بالا سرمون . پس این صداها مال بابا بووود ...
بابایی گفت به به دخترای خوشگل خودم میبینم حسابی اکتیو هستن اما بدون بابایی دارین حال میکنین ؟؟؟
ادامه داره ...

No comments: